شب بود، ساعت 12. برا شستن ظرفهای افطاری به منزل یکی از رفقا رفته بودیم، شب جمعه بود و همه دلشون هوای بهشت زهرا کرده بود. یکی از بچه ها با آژانس تماس گرفت و قیمت رو پرسید که اون موقع شب تا بهشت زهرا(س) چقدر کرایه شه؟
قیمت رو که نسبتا هم بالا بود به ما گفت؛ متفقالنظر شدیم که پول بذاریم و بریم بهشت زهرا (س)؛ که یه دفعه محمد که تا اون موقع سکوت کرده بود گفت: « تو این وضعیت اقتصادی، شهدا هم راضی نیستند که این مقدار پول بدید و به مزارشون برید. اگه دلتون تنگه یاد شهدا کنید و همینجا ذکری ازشون کنید.»
همه قبول کردیم و اتفاقا حال بسیار خوبی هم پیدا شد و بچهها بسیار مستفیض شدند.
این توصیه محمد تو حالی بود که خودش، گلزار شهداش ترک نمیشد و هفتهای نمیتونست بی یاد شهدا سرکنه. یادمون نمیره موقع تشییع شهدا چطوری به معراج میرفت و کمک میکرد. ولی او فکر میکرد که همین بچه ها میتونند صبح با هزینه کمتری برند و تو اون شرایط اقتصادی نامطلوب خانوادهها، بهتره دست جلوی پدر و مادر دراز نکنند و برا اونا خرچ نتراشند. این فرق محمد با ما بود که درک جایگاه شهدا و یاد اونا مهمه و مزار رو تو مواقع دیگه هم میشه رفت.